مینیمال شهر
City Minimal


|چند وقت پیش وسط شلوغی شهر زیر پل مبارزان که با توجه به قرار گرفتن در میدان میوه فروشی بزرگ و وجود چندین کارگاههای مختلف و مغازه ها به همه نوع شلوغی که نه! به اغتشاش معروفه و از لحاظ حجم ترافیک خیابان و تردد جمعیت نیز مکان شلوغی محسوب می شه و خلاصه اینکه جایی است که یک دم سکوت نمی توان در آن حس کرد، یک لحظه توده ای ناخودآگاه نظرم را به خود جلب کرد. انگار در وسط آن شلوغی آدمو دعوت به سکوت می کرد و سعی در تعدیل آن داشت. بله ساختمان یک کارگاه کپسول پرکنی بود. معمار چه ساده ولی قوی برخورد کرده بود! انگار معمار مدت ها در آن محله زنگی کرده و با شلوغی آنجا آشنا بود و با آگاهی از شرایط سعی در ایجاد آرامش در منطقه نموده، آرامشی که نه تنها بصری که آوایی نیز بوده.
چند روز فکرم مشغول اون مکان بود که به بهانه پرکردن پیک نیک سعی کردم با جزئیات ساختمان بیشتر آشنا شوم؛ وقتی داخل فضا شدم وجود پیک نیک و کپسول های روی هم انباشته شده و یک ماشین خاک خورده و انواع و اقسام وسیله های ریز و درشت موجود، احساس خوشایند بودن فضا را از آدم می گرفت، کمی بعد متوجه شدم که طبقه بالای کارگاه خانه صاحب کارگاه است و وی به همراه خانواده در آن زندگی می کنند و آن موقع بود که متوجه سکوتی که در نمای ساختمان شده بود شدم. معمار برای اینکه بازشویی در نمای ساختمان قرار ندهد یک بدنه صاف طراحی کرده بود و تمام بازشوها را به سمت دیگر ساختمان برده بود. تصمیم معمار یک تصمیم بجا و پخته بود، تصمیمی که نه تنها ساکنان خانه و کارگاه که به شهر احساس خوشایندی داده بود.
حالا شاید ایراداتی که طرح داشته مربوط به کارفرما و سلیقه و امکانات وی بوده؛ ایراداتی که شامل فضای نامناسب داخل، مصالح با کیفیت پایین، تبلیغات کنار ورودی و... می شد ولی چیزی که مسلم بود و قابل احترام! فکر و نحوه برخورد معمار بود چیزی که پیشتر از این لنگه اش را در شهر کمتر دیده بودم.|
چند روز فکرم مشغول اون مکان بود که به بهانه پرکردن پیک نیک سعی کردم با جزئیات ساختمان بیشتر آشنا شوم؛ وقتی داخل فضا شدم وجود پیک نیک و کپسول های روی هم انباشته شده و یک ماشین خاک خورده و انواع و اقسام وسیله های ریز و درشت موجود، احساس خوشایند بودن فضا را از آدم می گرفت، کمی بعد متوجه شدم که طبقه بالای کارگاه خانه صاحب کارگاه است و وی به همراه خانواده در آن زندگی می کنند و آن موقع بود که متوجه سکوتی که در نمای ساختمان شده بود شدم. معمار برای اینکه بازشویی در نمای ساختمان قرار ندهد یک بدنه صاف طراحی کرده بود و تمام بازشوها را به سمت دیگر ساختمان برده بود. تصمیم معمار یک تصمیم بجا و پخته بود، تصمیمی که نه تنها ساکنان خانه و کارگاه که به شهر احساس خوشایندی داده بود.
حالا شاید ایراداتی که طرح داشته مربوط به کارفرما و سلیقه و امکانات وی بوده؛ ایراداتی که شامل فضای نامناسب داخل، مصالح با کیفیت پایین، تبلیغات کنار ورودی و... می شد ولی چیزی که مسلم بود و قابل احترام! فکر و نحوه برخورد معمار بود چیزی که پیشتر از این لنگه اش را در شهر کمتر دیده بودم.|
+ نوشته شده در دوازدهم آذر ۱۳۹۰ ساعت 21:55 توسط ابراهیم روحی
|
علایقم معماری، عکاسی، فیلم و انیمیشن...