فیلم از یک  صحنه نمایش شروع می شود نمایشی که مربوط به یک رقاص معروف آلمانی به نام پینا باوش (که نقش آن را خاوير کامارا عهده دار است) که مشغول هنرنمایی است و با نمایش خیره کننده اش یکی از حاضرین را تحت تاثیر قرار داده و اشک از چشمانش می ریزد تماشاگری که خود در جای دیگری از فیلم اعتراف می کند که "هرچیزی که منو تحت تاثیر قرار بده گریه می کنم!" و در کنار وی مردی نشسته که از دیدن گریه هایش  توجه اش معطوف او می شه. و جایی که این دو در سالن نمایش نشسته اند باهم غریبه اند ولی در آخر فیلم صمیمی ترین دوست همدیگرند.
و بعد از این صحنه، فیلم پدرو آلمودووار به صورت غیر خطی شروع می شه و داستان زندگی این دو رفیق مجزا از هم نمایش داده می شه... یکی از آنها عاشق دختر گاو بازی شده که شغلش گاوبازی است و دیگری عاشق دختر رقاصی شده که استادش همان رقاص معروفی است که در اول فیلم نمایش اجرا می کرد و بنیگنو که هر روز از درون خانه اش کلاس رقص آنها را زیر نظر دارد ولی هنوز نتوانسته حرف دلشو بزنه. تا اینکه که این دو در یک بیمارستان به هم می رسند و حالا وضعیت فرق کرده! این بار هردو برای نجات عشقشان نسبت به دو دختر در بیمارستان تلاش می کنند. عاشقانی که با تمام وجود در پی بازگرداندن زندگی از دست رفته دوستشان هستند و این درحالی است که هیچ کدام آنها جواب ازدواج از دوستشان را نشنیده اند و هر آن احتمال جواب رد از سوی آنها بعد از به هوش آمدنشان از کما وجود دارد. و این تلاش چندین ساله می شود تا اینکه یکی از آنها با دیدن همسر عشق به کما رفته اش، موضوع را متوجه می شود و پا پس می گذارد و پی زندگی خودش می رود... و دیگری نیز با گذشت چندین ساله با کمرنگ شدن امیدش نسبت به انتظارش تصمیم جدیدی می گیرد و آن باردار کردن زنی است که در کما خوابیده تا شاید با این روش او را به دنیا برگرداند! بعد از این کار او به اتهام تجاوز به زنی که در کما است به حبس  محکوم می شود و دیگر نمی تواند ازعشقش مراقبت کند و نیز نمی تواند با او حرف بزند! حرف هایی که آنقدر تاثیر گذار بود که کارگردان اسم فیلمش را "با او حرف بزن" گذاشت.
بعد از چند ماه پسری که عاشق دختر گاوباز شده بود در روزنامه خبر مرگ عشقش را می شنود و فورا به بیمارستان زنگ می زند تا ماجرا را جویا شود که پرستار خبر مرگ را تایید می کند و به او می گوید دوستت بنیگنو محکوم به زندان شده و به کمکت نیاز دارد و او نیز به دیدار بنیگنو می رود و او را سرزنش می کند که چرا به دوستش تجاوز کرده که او در جواب می گوید" با خود فکر می کردم این تنها راه برگشت او به زندگی است." او با دیدن صداقت بنیگنو یک وکیل برای دفاع از او می گیرد. آلیسیا عشق بنیگنو که در کما بود با تولد بچه اش از حالت کما بیرون آمده و به زندگی باز می گردد که تاوان آن یک بچه مرده است! و حال وکیل بنیگنو برای اینکه او در زندان استرس و دلتنگی برای دیدن آلیسیا نداشته باشد موضوع را تا صدور حکم نهایی دادگاه به نفع بنیگنو، پنهان می کند و به او می گوید که آلیسیا با تولد بچه از کما بیرون نیامده و به دوستش نیز می گوید که چیزی به بنیگنو نگوید...
همان شب یک اس ام اس از طرف بنیگنو به دوستش می رسد که از زندان فرار کرده و دیگر دست هیچ کس به او نخواهد رسید که دوستش با عجله به زندان می رود تا حقیقت را به او بگوید که وقتی می رسد می بیند که بنیگنو خودکشی کرده و یک نامه برای او گذاشته که" می خواهد آنقدر قرص خورده که به حالت کما برود تا بتواند با آلیسیا صحبت کند." و حال اینکه آلیسیا به زندگی برگشته! و جالب تر از همه اینکه آلیسیا اصلا نمی داند که بنیگنو ای وجود داشته و از او چندین سال مراقبت کرده!

 دی وی دی کاور فیلم


چند لینک برای شناخت فیلم:

امتیاز فیلم در سایت imdb

فیلم در سایت ویکی پدیا

 تریلر فیلم در سایت youtube